شهید حاج مجید سپاسی - دیوانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیوانه دل

شهید مجید سپاسی

شنبه 87 تیر 1 ساعت 5:0 عصر

بسم رب الشهداء و الصدیقین

شهیــــد حاج مجید سپاسی

حاج مجید متولد 1343 بود.

از سن 15 سالگی به جبهه آمد .یعنی از سال 1359-1360 در نخلستان های شهر آبادان با یک قیضه خمپاره برای جلوگیری از پیشروی ارتش عراق تلاش می کرد.

مهمات گلوله خمپاره روزانه  سهمیه بندی بود.بنی صدر دستور داده بود که به نیروهای حاضر در جبهه ها مهمات کم بدهند و بعدها کاملا دستور عدم همکاری کردن ارتش با نیروهای سپاه را به فرمانده هان ارتش ابلاغ کرد.

شهید سپاسی خمپاره انداز (خمپاره چی)بود و از طریق دوستی با فرمانده هان رده های پایین ارتش از آنها مهمات می گرفت و روزی به وسیله یکی از گلوله خمپاره های ارتش یک جیپ عراقی که در حال حرکت پشت خاکریزهای عراق بود را منهدم کرد و پس ار آن در سال 1360 به نیروهای تیپ امام سجاد (ع) پیوست و سپاهی شد که در سال 1362 این تیپ به لشکر 19 فجر تبدیل شد .

او جزء فرماندهان گردان های ادوات(خمپاره و ...) لشگر گردید.

خاطره دیگر آنکه در عملیات رمضان در گرمای تابستان 1361 در منطقه پاسگاه زید عراق پس از شکستن خاکریزهای دشمن به همراه یک بسیجی دیگر به نام آقای تقوی در محاصره عراقی ها قرار گرفت.

مجید سپاسی توانست از محاصره نجات پیدا کند.

او خود را به ما رساند و ما با یک جیپ به همراه او برای آزادی آن بسیجی به محل محاصره رفتیم و متوجه شدذیم که تانک های عراقی آن بسیجی را شهید کرده و عقب نشینی کرده بودند .جنازه آن شهید را به عقب آوردیم.

شهید سپاسی در آخرین مسوولیت خود در لشکر به عنوان معاون عملیات لشکر 19 فجر ،شب در عملیات والفجر10 ،در حلبچه بر روی ارتفاعی به نام سه تپان که در کنار دریاچه بندری خان عراق واقع است ؛در حین حمله به نیروهای عراقی به وسیله ترکش خمپاره که به کنار گوشش در شقیقه او اصابت کرد در حالی که ذکر مقدس یا زهرا (س) بر لب داشت به فیض شهادت نایل شد.

می خواستیم برنامه حمله به نیروهای عراقی برای گرفتن منطقه سه تپان و هانیقل رو طراحی کنیم.

من و محسن ب. ،قاسم س. ،مجتبی م. ،خداداد الف.،جعفر م. (جمعی از فرمانده هان و مسوولان لشکر) دور هم جمع شده بودیم ، حاج مجید را نیز صدا کردم.چند ساعت قبل از شروع عملیات بود.

گفتم حاج مجید بیا روی کالک برنامه پیشروی گردان ها و ادامه عملیات(والفجر10 ) را طراحی کن و آخرین آخرین هماهنگی را انجام دهیم . گفت نمیام خودتون طراحی کنید.

گفتم بیادرسته معاون عملیاتی اما  باید با فرمانده گردان ها بری جلو امشب.

گفت میرم باهاشون اما خودم میرم.

اصلا حالت های معمول و عادی نداشت و  مرتب اون روز بعد از ظهر قدم می زد.

اون روز ناهار و نماز در نزدیکی آبشار بانیشار بودیم که فاصله کمی با منطقه عملیات داشت.وقت ناهار هر چه اصرار کردیم ناهار نخورد و شب با نیروها راهی منطقه عملیاتی شد.

ساعت 12 شب بود .از 12 تا 1 شب هر چه فرمانده لشگر به او بیسیم می زد صدای او را نمیشنید .

نهایتا از معاون لشکر و بیسیم چی او پرسیدم که حاج مجید کجاست؟گفتند مجروح شده.گفتم گوشی بیسیم را به او بدهید صحبت کند .گفتند نیمتواند صحبت کند.

متوجه شدم که او شهید شده و به آنها گفتم چرا زودتر به من نگفتید و در فقدان او زیاد گریستم چرا که شهیدی بود که 8 سال در جبهه در کنار هم بودیم.

او در 29  اسفند 1366 در 23 سالگی ،در حلبچه به شهادت رسید.

حاج مجید برای ازدواج در سال 1365 چند روزی را مرخصی گرفت .خانواده دختر به او گفته بودنددیگر نباید به جبهه برود و ایراداتی گرفته بودند.او به جبهه برگشت و گفت دیگر زن دنیایی نمیخواهم و میخواهم که حوری بهشتی نصیبم شود.

شهید حاج مجید خیلی نوشابه های ساخت وزارت سپاه پاسداران به نام کوثر را دوست می داشت.

 و در گرمای شلمچه پس از هر غذا از نوشابه ها می نوشید به حدی که بین بچه ها معروف به نوشیدن نوشابه کوثر شده بود .

به ما می گفت من که شهید شدم مرا با نوشابه کوثر غسل دهید.

بعد از شهادتش بین بچه ها بحث شده بود و به این نتیجه رسیدیم که منظور او از نوشابه کوثر آب مقدس حوض کوثر بوده است.

حاج مجید جوانی شوخ طبع ،رشید و نورانی بود و بر گونه سمت چپ او علامتی بود.

او در زمان هایی که از جبهه به اهواز می آمد فوتبال بازی میکرد و به بازی فوتبال علاقه داشت .

ما پس از شهادت او و پس از جنگ، تیم فوتبال لشکر 19 فجر را به نام تیم فوتبال فجر شهید سپاسی نام نهادیم که اکنون نیز از تیم های مطرح و فعال باشگاه های کشور است.

سلام خدا  بر شهید مجید سپاسی و دیگر غیرتمندانی که در راه دوست شربت شهادت نوشیدند.

باشد که رهروی راهشان باشیم و خون شهدا را خواسته یا ناخواسته پایمال نکنیم.

گوشه ای از وصیتنامه شهید مجید سپاسی

به نام او که زنده به اویم، یارم اوست. /مقصودم اوست./مفتوحم اوست./خدایا آرامش بر ما فرو فرست و به هنگام برخورد با دشمن پایدارمان بدار./  

شادی روحش صلوات

یا علی ع مدد

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : در آرزوی شهادت : دلارام | نظر شما [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    شهادت را امیدی بود روزی...
    [عناوین آرشیوشده]